زیر نوره این مهتاب
من باز بی خواب می مونم
من این شهرو با قدم هام
شُمردم و باز می شمُرم
توو این پرسه زدن ها
منو شناخته می دونم
خوبه دل کنده باشه خورشید از من
من توو این شهر می مونم
تا این شب صبح شه
نمی خوام این شب صبح شه
دیگه نباید این شب صبح شه
هیچکس ندید سایه ی مارو
وقتی می گذشتیم از کوچه ها
همین خلوت مارو به شب گردی عادت داده
سکوت و تاریکیش میشنوه حرف مارو
ما نمیجنگیم با روزامون
بجاش میگیم به شب همه ی حرفهامونو
تو نزار هیچ وقت این آرامش توی تو بمیره
بمون نامرئی تو دل شب
تا این شب صبح شه
نمی خوام این شب صبح شه
دیگه نباید این شب صبح شه
تا این شب صبح شه
نمی خوام این شب صبح شه
دیگه نباید این شب صبح شه